Immediate Family
-
father
-
brother
-
brother
-
brother
-
sister
-
sister
-
sister
-
sister
About Alghas Mirza Safavi - r.1546-1547
Religion: Shiite
En 1539, la province de Shirvan tombe entre les mains du Shah Tahmasp I, son frere. Alghas Mirza en est nomme gouverneur. ( il remplace Alqas Mirza, le pere de Shah Ismail I)
Son beau frère (le mari de sa soeur) est Nematollah YAZDI
Abu'l Ghazi Sultan Alqas Mirza (Persian: ابوالقاسم قاضی سلطان آل قصبه میرزا), better known as Alqas Mirza (آل قصبه میرزا; b. 15 March 1516 - d. 9 April 1550), was a Safavid prince and the second son of king (shah) Ismail I (r. 1501–1524). In early 1546, with Ottoman help, he staged a revolt against his brother Tahmasp I (r. 1524–1576), who was king at the time. After having been beaten by his brother's army led by Shahverdi Soltan, he defected to Soleyman Soltan of the Ottoman Empire.
Of the four sons that survived of Ismail I, Alqas was the second one. Sam Mirza was probably his full brother, while Bahram Mirza and (the future king) Tahmasp were brothers born by other mothers. In 1532/33, he was given the governorship of Astarabad by Tahmasp (by that time king), while Badr Khan Ustajlu was made his regent (lala). In March 1538 Tahmasp I ordered Alqas with his regent to move against the rebel Shirvanshah, and six months later he was appointed governor of Shirvan, where he remained for the next eight years. During the frequent Caucasian campaigns under Tahmasp's tenure, Alqas was ordered to attack the Circassians, who however defeated him. Afterwards, he was appointed governor of Derbent (Darband). He started to openly revolt there, which included minting his own coins. Upon hearing of this, Tahmasp, at that time in a winter campaign in Georgia, started to march upon Derbent. Alqas subsequently fled Derbent, to Crimea, while by early 1547, Tahmasp had already re-taken Derbent.
As Crimea passed into Ottoman hands at that time, Alqas moved to Istanbul by sea, arriving there towards the end of summer 1547.[1] At Istanbul, he contacted the Ottoman sultan Suleiman, explaining his reason of departure from Iran, as well as his desire to return there as an Ottoman client. Upon hearing this, Suleiman hastily moved from Edirne to meet the exiled Alqas, who promised strong Qizilbash support if Suleiman might help him, and he may have converted to Sunnism.
About القاسب (ارجاسب) میرزا صفوی Safavi - r.1546-1547 (Persian)
القاسب (ارجاسب) میرزا صفوی (۸۹۵ تا ۹۲۹ خورشیدی/۹۲۲ تا ۹۵۷ قمری) دومین پسر شاه اسماعیل یکم صفوی و برادر تنی و کوچکتر شاه تهماسب یکم بود. او پس از مدتی فرمانروایی از برادرش سرپیچی کرد و به عثمانی پناهنده شد و به همراه سلطان سلیمان یکم به ایران یورش آورد، اما شکست خورد و در قلعه قهقهه زندانی و پس از چند روز کشته شد.
القاسب میرزا که نامش بهصورت «القاس» و القاص هم نوشته شدهاست، دومین پسر شاه اسماعیل یکم صفوی و برادر تنی و کوچکتر شاه تهماسب یکم بود که در سال ۸۹۵ خورشیدی/۹۲۲ قمری بهدنیا آمد. او در جنگ با ازبکان (۹۱۱ خ./۹۳۹ ق)، جنگ با عثمانیها (۹۱۲ خ. /۹۴۰ ق) و نیز در جنگ شروان (۹۱۷ خ. /۹۴۵ ق) شرکت داشت.
فرمانروایی شروان جستار وابسته: جنگ صفویان با شروانشاهان (۱۵۴۷) القاسب میرزا پس از جنگ شروان (۹۱۷ خ. /۹۴۵ ق) به فرمانروایی شروان منصوب شد. اما در سال ۹۲۵ خ./۹۵۳ ق. با شاه تهماسب یکم مخالفت کرد و سرکشی را آغاز کرد. هنگامی که شاه تهماسب از این موضوع آگاه شد بهسوی تبریز رهسپار شد و اورگنج اوغلی را به پیش القاسب میرزا فرستاد. القاسب میرزا با وی بهدرشتی سخن گفت، اما از حرکت شاه نگران شد و خانبگیخانم ـ مادر خود ـ را همراه پسرش، سلطان احمد به نزد شاه فرستاد و پوزش خواست.
شاه تهماسب برادرش را بخشید و القاسب میرزا سوگند یاد کرد که دیگر سرکشی نکند و هر سال هزار تومان تبریزی به خرانه شاه بفرستد. پس از آن القاسب به جنگ یا غزای چرکسها رفت، ولی پس از بازگشت در شروان به نام خود سکه زد و اعلام استقلال کرد. شاه نیروهای قزلباش را به شروان گسیل داشت و القاسب از آنان شکست خورد و با چهل تن از یارانش به استانبول (پایتخت عثمانی) رفت و پناهنده شد.
پناهندگی به عثمانی و یورش عثمانیها به ایران القاس میرزا پس از مدت کوتاهی اقامت در استانبول در سال ۹۲۸ خ./۹۵۶ ق. با انبوهی از لشکریان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیمان یکم قانونی رهسپار ایران شد و ابتدا به مرند تاختند. اما پس از آنکه سپاهیان ایرانی تلفات سختی بر عثمانیها وارد کردند، سلطان سلیمان تصمیم گرفت که القاس میرزا و اولمه تکلو (حاکم تبریز که به عثمانیها پناهنده شدهبود) را هر کدام به یک سو بفرستد تا خود با خیال آسوده بتواند از ایران بیرون رود؛ بنابراین، القاس میرزا را بهسوی عراق عجم (مناطق مرکزی ایران) فرستاد.
حمله به مناطق مرکزی ایران پس از آن القاس میرزا همراه با لشکری از عثمانیها از راه کردستان به همدان و سپس قم رفت و آنجا را غارت کرد. پس از آن به کاشان رسید، اما با شنیدن خبرِ آمدن شاه تهماسب یکم به آن حدود، متوجه اصفهان شد؛ ولی مردم اصفهان پایداری سختی کردند و او موفق به تصرف این شهر نشد و با رسیدن بهرام میرزا (برادر خودش، که سردار سپاه شاه تهماسب بود)، بهسوی فارس رفت و مردم قلعه ایزدخواست را قتلعام کرد؛ ولی شیراز را نتوانست تصرف کند و از ترس سپاهیان قزلباش رهسپار خوزستان شد.
ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران (از صفویه تا زمان حاضر) (ص ۷۰) میگوید: «القاس میرزا هم یاغی بود و هم خائن، و نهتنها به سلطان سلیمان پناه برد و به قسطنطنیه رفت، بلکه او را واداشت که به ایران حمله کند و خود با کوشش و سعی تمام، در جنگ با مملکت خویش شرکت کرد. در همدان، خانهٔ زن برادر خود بهرام میرزا را در سال ۹۵۵ هـ.ق. غارت کرد، بعد خواست بهسوی یزد رهسپار شود و سکنهٔ آنجا را قتلعام کند، اما در سال بعد برادرش بهرام او را شکست داد و گرفتار نمود و به شاه طهماسب تسلیم کرد».
شکست و دستگیری القاس میرزا چون از پیروزی ناامید شدهبود از راه قلعه بیات به بغداد رفت. سلطان سلیمان، القاس را به نزد خود خواند، اما وی از رفتن به نزد او خودداری کرد. سلطان عثمانی عدهای را برای جنگ بهسوی او فرستاد و القاس میرزا بهسوی ولایت اردلان (کردستان) گریخت. در حوالی مریوان با قزلباشها جنگید و شکست سختی خورد و سپاهیانش نابود شدند. القاس میرزا به نزد سرخاب، حاکم اردلان رفت، ولی سرخاب به حکم شاه تهماسب، القاس میرزا را به شاه نعمتاللّه یزدی ـ شوهرخواهر القاس میرزا ـ سپرد تا به نزد شاه ببرد.
زندانی شدن و مرگ[%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4] شاه تهماسب یکم بهدلیل عِرق برادری از کشتن القاسب میرزا صرفنظر کرد، ولی چون به او اعتماد نداشت، به صلاحدید ریشسفیدان صوفی، او را در قلعه الموت محبوس ساخت. این بنا بر روایت تذکرهٔ شاه تهماسب است، اما صاحب کتاب احسنالتواریخ، محبس او را قلعه قهقهه دانسته و میگوید: «پس از یک هفته در آنجا هلاک شد».
در حقیقت، پس از مدتی او از دژ قهقهه به قلعهٔ الموت فرستاده شد و در آنجا چند تن که پدرشان به دست القاسب میرزا کشته شدهبودند به زندان راه یافتند و او را در سال ۹۲۹ خ./۹۵۷ ق. کشتند.
شاه تهماسب یکم دربارهٔ این رویداد میگوید: «بعد از چند روز دیدم که از من ایمن نیست و دائم بهتفکر است. او را همراه ابراهیم خان و حسن بیک یوزباشی کرده به قلعه فرستادم. ایشان او را به قلعهٔ الموت برده، حبس کرده، آمدند. پس از شش روز جمعی که در قلعه او را نگاه میداشتند غافل گردیدند و دو سه نفر که در آنجا بودند و القاس میرزا پدر ایشان را کشته بود ایشان هم به قصاص پدر خود، او را از قلعه به زیر انداختند. بعد از مردن او عالم امن شد».
اشعار القاسب میرزا[%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4] القاسب میرزا، مانند پدر و برادرانش، طبع شعر هم داشتهاست. این رباعی از اوست:
چون شیر درنده در شکاریم همه دائم به هوای خویش یاریم همه چون پرده ز روی کار ما برخیزد معلوم شود که در چه کاریم همه این مَطلع قصیده نیز از اوست:
منم که نیست مرا در جهان نظیر و همال
Alghas Mirza Safavi - r.1546-1547's Timeline
1516 |
1516
|
||
1550 |
1550
Age 34
|
||
???? |