Heydar Mirza Safavi

Is your surname Safavi?

Connect to 235 Safavi profiles on Geni

Share your family tree and photos with the people you know and love

  • Build your family tree online
  • Share photos and videos
  • Smart Matching™ technology
  • Free!

About Heydar Mirza Safavi

On 18 October 1574, Tahmasp I became ill—during his illness, he was close to dying two times, and he still hadn't chosen a successor. Thus the main chieftains of the Qizilbash arranged a meeting to discuss about who should be the successor. The Ustalju clan, and the Shaykhavand clan (which was related to the Safavid family) favored Haydar Mirza. The Georgians also supported him, since his mother was Georgian.

The Rumlu, Afshar, and the Qajar clan favored Ismail Mirza Safavi, who was jailed in the Qahqaheh Castle. Tahmasp's daughter Pari Khan Khanum also favored Ismail Mirza.[1] While Tahmasp was still ill, those who supported Haydar Mirza, sent a message to the castellan of Qahqaheh Castle, named Khalifa Ansar Qaradghlu. They requested him to have Ismail Mirza killed. However, Pari Khan Khanum managed to find out about it and told Tahmasp about the plot. Tahmasp, who still had some feelings for Ismail Mirza due to the courage he used to have in the battles with the Ottoman Empire, sent a group of Afshar musketeers to the Qahqaheh Castle to protect him.[1] Two months later, Tahmasp recovered from the life-threatening illness he had. Two years later, on 14 May 1576, he died in Qazvin. Haydar Mirza was the only son who was with him when he died, and thus the following day, he announced himself as the new king. Normally, some Qizilbash tribes would guard the royal palace and take turns with other others—unfortunately for Haydar Mirza, on that day all the Qizilbash guards were either from the Rumlu, Afshar, Qajar, Bayat, or the Dorsaq tribe—all loyal supporters of Ismail Mirza

When Haydar Mirza found out about the dangerous position he was in, he took Pari Khan Khanum (who was also in the palace) "into custody as a precautionary measure" (Parsadust).[1] Pari Khan Khanum then "threw herself at her brother's feet in the presence of Haydar Mirza's mother", and tried to urge him to let her leave the palace, stating that she was the first to acknowledge his rule by making a prostrating to him—she vowed that she would attempt to persuade Ismail Mirza's supporters to change their mind, which included her full brother Suleiman Mirza and her Circassian uncle Shamkhal Sultan. Haydar Mirza accepted her request, and gave her permission to leave the palace. However, after she left the palace, she broke her oath and gave Shamkhal the keys to the gate of the palace.

When the supporters of Haydar Mirza found out about the threat their king was in, they hurried to his royal residence to save him. However, the palace guards, who disliked Haydar Mirza (although he had tried to win them to his side by making several promises) closed the entrances of the palace. At the same time, the supporters of Ismail Mirza, entered the palace and went to its inner part. However, Haydar Mirza's supporters shortly managed to break through the gate, but did not reach there in time—Ismail Mirza's supporters found Haydar Mirza, dressed as a woman in the royal harem. He was immediately captured and beheaded. His bloody head was then thrown down to Haydar Mirza's supporters, who stopped their resistance, which thus meant that Ismail Mirza could safely ascend the throne.

https://en.wikipedia.org/wiki/Haydar_Mirza_Safavi

About Heydar Mirza Safavi (Persian)

حیدر میرزا (زاده ۱۸ سپتامبر ۱۵۵۶،[%DB%B1] درگذشته ۱۵۷۶ میلادی) چهارمین پسر شاه طهماسب صفوی و مادرش زنی گرجی‌تبار به نام سلطان‌زاده خانم بود. حیدر میرزا جانشین پدرش شاه طهماسب صفوی در حکومت امپراتوری صفویان بود که یک روز پس از تاج گذاری به دستور پریخان خانم خواهر ناتنی اش از مادری ترکمن و به دست جمعی از سرداران قزلباش کشته شد.[%DB%B2][%DB%B3]

قتل حیدرمیرزا نوشتار اصلی: درگیری‌های جانشینی شاه طهماسب یکم بعد از مرگ شاه طهماسب در روز پانزدهم صفر، حیدرمیرزا تاج شاهی بر سر نهاد و وصیت نامه ممهور به مهر شاه طهماسب را دلیل نیابت خود اعلام نمود و در ایوان چهل ستون جلوس نمود، اما اشتباهاتی مرتکب شد که باعث شد تا حکومت و پادشاهی وی به شب نرسید. اولین خطای وی رها ساختن پریخان خانم خواهر ناتنی خودش برای خروج از تالار قصر بود. پریخان خانم که در آن شب در چنگال حیدرمیرزا بود و قبلاً دشمن سرسخت وی به شمار می‌رفت با تملق و چرب‌زبانی حیدرمیرزا را قانع نمود تا وی را رها سازد تا از کاخ بیرون آمده و سلطان سلیمان و شمخال‌خان را که آنها نیز از مخالفان حیدرمیرزا بودند در سلک مرافقان او درآورد، اما بعد از خروج کلید درب‌های تالار قصر را به مخالفان سپرد و آنها نیز توانستند به راحتی به وارد قصر شده حیدرمیرزا را به قتل برسانند.[%DB%B2]

دومین اشتباه وی این بود که دقت نکرده بود در آن شب کشیکچیان دربار از کدام طایفه‌اند، از بخت بد وی در آن شب نگهبانان کاخ شاهی از جناح مخالف بودند که درب‌های تالار قصر را به روی او بستند و مانع خروج وی یا دخول طرفدارانش گردیدند.[%DB%B4] حیدرمیرزا که در قصر زندانی شده بود با وعده و وعید نتوانست محافظان کاخ شاهی را راضی به بازنمودن دربها نماید او ابتدا تصمیم به خودکشی گرفت اما مادرش متوجه شد و وی را به حرمسرای شاه برد. امرا و سرداران نیز با اطلاع از مرگ شاه طهماسب شروع به فعالیت نمودند. طرفداران اسماعیل میرزا در خانهٔ حسین‌قلی خلفا و طرفداران حیدرمیرزا در خانهٔ حسین‌بیگ یوزباشی جمع شدند تا چاره اندیشی نمایند. جمعی نیز بی طرف ماندند. طرفداران حیدرمیرزا که مغرور بودند ابتدا تصمیم گرفتند مسلح به دولتخانه ریخته و حیدرمیرزا را آزاد نمایند، اما بعد از ترس اینکه مبادا آزاری توسط مخالفان به حیدرمیرزا برسد از این امر منصرف شدند و تصمیم گرفتند به خانهٔ حسین‌قلی خلفا که محل اجتماع مخالفان بود حمله برده و آنها را متفرق سازند.

حسین‌قلی خلفا که مرد عاقلی بود بر آنها پیشدستی نمود و برای اتلاف وقت قاصدی نزد طرفداران حیدرمیرزا فرستاد، اما این کار نتیجه‌ای نداد. او تدبیری عالی اندیشید که باعث تزلزل و شکست جناح حیدرمیرزا شد. وی یکی از محرمان خود را موظف ساخت تا در خفا از شهر خارج شود و سراسیمه مراجعت نماید خبر آمدن اسماعیل میرزا را از قلعه قهقهه شایع سازد. با اجرای این نقشه طرفداران حیدرمیرزا پریشان و متزلزل و متفرق شدند. در پایان روز معین شد که این عمل خدعه بوده است، اما نقشهٔ حسین‌قلی خلفا نتیجه داد، چرا که بسیاری از کسانی که بی طرف بودند به طرفداران اسماعیل میرزا پیوستند و بسیاری از طرفداران حیدرمیرزا هم میدان را خالی نمودند. حسین‌بیگ یوزباشی با جمعی از طرفداران حیدرمیرزا جهت تحویل گرفتن نوبت کشیک کاخ شاهی و در حقیقت آزاد ساختن حیدرمیرزا عازم شد و بعد از طی مشکلاتی به آنجا رسید.

از سوی دیگر حسین‌قلی خلفا و شمخال‌خان وارد حرم شده و به جستجوی حیدرمیرزا پرداختند و او را در بین زنان درباری یافته، سرش را از تن جدا کردند و به طرفداران حیدرمیرزا که حیدر گویان درب‌های تالار را شکسته و به حرم می‌رفتند نشان دادند. علی خان بیک گرجی و زال بیک گرجی و جمعی از طرفداران حیدرمیرزا با مشاهدهٔ سر بریدهٔ حیدرمیرزا ناامید شدند و با برداشتن مصطفی میرزا که مادرش گرجی و برادر ناتنی حیدرمیرزا بود، از شهر خارج شدند. در تاریکی شب بسیاری از همراهان حسین‌بیگ یوزباشی و مصطفی میرزا جدا شدند. حسین‌بیگ یوزباشی که می‌خواست نزد حاکم لرستان برود توسط شخصی از طایفهٔ «حاجی ویس سلطان بیات» دستگیر و به قزوین فرستاده شد. مصطفی میرزا نیز دستگیر شد و به نزد اسماعیل میرزا در قزوین فرستاده شد.[%DB%B5]

درخلال این ایام، زال بیک گرجی و فرخ بیک گرجی و بسیاری از طرفداران حیدرمیرزا به فرمان مهدعلیا کشته شدند.[%DB%B6] علی خان گرجی نیز به گرجستان گریخت.[%DB%B7] با پیروزی جناح اسماعیل میرزا، اکثر طرفداران حیدرمیرزا به قتل رسیدند و اموال و اولادشان به تاراج رفت.[%DB%B8]

اسماعیل میرزا در ۲۷ جمادی‌الاول ۹۸۴ ق / ۱۵۷۶ م بر تخت نشست و پس از تاجگذاری انتقام شاهانه‌ای از تمام مخالفان خود گرفت.[%DB%B9] او هرگز به برادران و عموزادگان اشفاق و مهربانی نکرد و به قول اسکندر بیک ترکمان «آنها را خار گلزار دولت خود می‌دانست».[%DB%B1%DB%B0]

بعدها جسد حیدرمیرزا را مادرش به مشهد منتقل نمود و در آنجا مدفون ساخت. «اوصاف حمیده خسروانه شاه بسیار است، نشو و نمای او در عنفوان جوانی به صلاح شده بود همیشه دوشنبه و پنجشنبه روزه داشت و با علما و فضلا الفت تمام پیدا کرده و هرگز نماز صبح که دأب سلاطین است به واسطه خواب از وی فوت نشد و دائم به طهارت بود»

view all

Heydar Mirza Safavi's Timeline