Immediate Family
-
son
-
daughter
-
Privatechild
-
mother
-
half brother
About Sheikh Haydar - 6th leader of the Safaviyya Sufi order and 1rst of the Shirvanshahs
leader of the Safaviyya Sufi order and first of the Shirvanshahs
Shaykh Haydar or Sheikh Haydar was the successor of his father (Shaykh Junayd) as leader of the Safaviyya from 1460-1488. Haydar maintained the policies and political ambitions initiated by his father. Under Sheikh Haydar, the Safaviyya became crystallized as a political movement with an increasingly extremist heterodox Twelver Shi'i coloring and Haydar was viewed as a divine figure by his followers.[1] Shaykh Haydar was responsible for instructing his followers to adopt the scarlet headgear of 12 gores commemorating The Twelve Imams, which led to them being designated by the Turkish term Qizilbash "Red Head".
In 1469-70, Haydar was installed in Ardabil by his uncle Uzun Hassan(his mother's brother), who had defeated Jahan Shah of Kara Koyunlu dynasty at the Battle of Chapakchur and established his own authority over its former domains. The Safaviyya return to Ardabil prompted an influx of Haydar’s followers from northern Syria and eastern Anatolia to Ardabil to be beside him.[3] Soon after, in 1471-1472, Haydar married Uzun Hassan’s daughter Halima, daughter of Despina Khatun, daughter of John IV of Trebizond).
This marriage produced three sons: Sultan Ali Safawi, Ibrahim Mirza and Ismail I.
Probably knowing that his forces were not strong enough to try conclusions with the Aq Qoyunlu, Haydar let his forces on a razzia against the "infidels" of Circassia and Dagestan. This involved crossing the territory of the Shirvanshahs.
In the following year (1488), he was defeated and killed in Derbent by the combined forces of the Shirvanshah ruler Farrukh Yassar and the Ak Koyunlu Sultan Ya'qub ibn Uzun Hassan, during one of his military expeditions while trying to avenge his father's death, and was succeeded by his son Sultan Ali Safawi as the leader of the Safaviyya.
Following his death, his tomb in Ardabil became a place of pilgrimage.
=
[Being envious of Sultan Haydar's increasing power, Ya'qiib Mirza seized the opportunity of helping Farrukh Yasgr, the ShirwSn Shah, against Sultan Haydar, who had set out from Ardabil for the invasion of CharkaS,' and Daghistan. In the ensuing battle, on Rajah 20, 893/July 1, 1488, Sultan Haydar lost his life, and his son and successor, Sultan 'All Mirza aroused the suspicion of Ya'qiib Mirza, whereupon, in the end of Rabi' II, 894/end of March 1489, Sultan 'All Mirza, his brothers, Ibrahim Mirza and Isma'il Mirza, and their mother, were imprisoned in the fort of Istakhr in Fars.] ref: https://archive.org/stream/HistoryOfShahIsmailSafawi-GhulamSarwar/1...
About Sheikh Haydar - 6th leader of the Safaviyya Sufi order and 1rst of the Shirvanshahs (Persian)
شیخ حیدر صفوی (زاده:؟ - درگذشت:۸۹۳)[%DB%B1] از مشایخ صفویه و پدر شاه اسماعیل یکم (مؤسس پادشاهی صفویه) است. بر اساس نوشتههای احمد کسروی، اجداد صفویه به احتمال قوی تا شیخ حیدر، اهل تسنن و شافعی بودهاند.[%DB%B2]
شیخ حیدر پسر شیخ جنید و خواهرزاده سلطان اوزون حسن آق قویونلو بود، وی یک ماه پس از وفات پدر به دنیا آمد، اما در نزد اوزون حسن تربیت یافت. بعدها به دنبال کشته شدن جهانشاه قراقویونلو به دست اوزون حسن، در حالی که هنوز سن وی به ده سالگی نرسیده بود، در کنار این فاتح جدید آذربایجان و تحت حمایت او وارد اردبیل شد (۸۴۸ خورشیدی برابر ۸۷۴ قمری). و در همان سنین کودکی، بر وفق سنت معمول پیروان خویش، به تشویق و تأیید آنها به عنوان مرشد کامل و صوفی اعظم، امور بقعه و خانقاه صفوی را از شیخ جعفر تحویل گرفت؛ هرچند جریان امور همچنان در دست جعفر باقی ماند و تا او زنده بود، شیخ زاده خردسال برای توسعه دعوت پدران مجالی نیافت.
باوجود این، توسعه دعوت صفوی، که سلطان اوزون حسن هم بی آنکه از ماهیت واقعی آن خبر داشته باشد، آن را تأیید و تسهیل میکرد؛ از طریق تبلیغات خلفای شیخ جنید در بین طوایف ترکمان نواحی شرقی آسیای صغیر و حدود دیار بکر و آمد رهبری میشد، دراین ایام به ثمر رسید. مقارن وفات شیخ جعفر که حیدر نیز در همان ایام به سنین رشد رسیده بود، از تمام نواحی اطراف، مثل آمد آناتولی، شام به طالش وگیلان، صوفیان وفادار و جان نثار از تاجیک و ترکمان برای تجدید عهد با مرشد کامل و پیر طریقت خود به اردبیل سرازیر شدند. در همان هنگام نیز اوزون حسن دختر خود مارتا را که علمشاه خاتون یا ملیحه بیگم هم خوانده میشد به عقد ازدواج این خواهرزاده جوان و محبوب خود درآورد (۸۵۴ خورشیدی برابر ۸۸۰ قمری). این خویشاوندی مضاعف، شیخ جوان خانقاه صفوی را حیثیت و اعتبار سیاسی بیشتری بخشید.
اوزون حسن در بازگشت از جنگ تفلیس در ۸۵۵ خورشیدی برابر ۸۸۱ قمری درگذشت. به دنبال مرگ سلطان اوزون حسن، شیخ جوان، علیرغم از دست دادن حمایت امیران آق قویونلو و حتی مخالفت سلطان یعقوب آق قویونلو، فرمانروای جدید با نقشه هایش؛ ادامه دعوت پدران و سعی در «خروج دین حق» را بر عهده خود لازم دید و انتقام گیری از خون پدر را محرک لشکرکشی به ولایت شیروان و دنبال کردن فکر جهاد با طوایف چرکس شمرد.
تشکیل سپاهی قدرتمند[%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4] شیخ حیدر، از همان هجده بیست سالگی که مرگ اوزون حسن او را از توقع کمک ترکمانان مأیوس ساخت، برای از سرگیری جنگ مقدس خویش به تدارک اسلحه و تنظیم سپاه پرداخت و بقعه شیخ صفی تبدیل به نوعی زرادخانه شد. خود شیخ به ساختن شمشیر و نیزه و زره دست زد و با همان جبه دراز از پیش گشاده درویشی و شبکلاه صوفیانه اش با مریدان به تمرین جنگی و استعمال اسلحه پرداخت. به علاوه لباس متحدالشکل صوفیانهای به رنگ کبود هم برای غازیان خویش طرح کرد که از جمله شامل کلاه دوازده ترکی به شکل تاج و رنگ سرخ میشد؛ دوازده ترک آن اشارت گونهای به تعداد امامان شیعه، صورت تاج گونه آن مظهری از سلطنت شیعه، و رنگ سرخ آن نشانهای از شعار خونخواهی از اهل سنت بود. از این رو، پیروان وی را مناسبت آن کلاه، که تمام آنها آن را به جای طاقیه ترکمانی معمول عصر بر سر میگذاشتند؛ سرخ کلاهان یا قزل برک یا قزلباش خواندند.
مرشد کامل و مظهر ولایت برای پیروان[%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4] این سرخ کلاهان اکثر ترکمان یا ترک زبان بودند و شیخ حیدر جوان برای آنها نه فقط مرشد کامل و پیر طریقت بلکه در عین حال سر کرده جنگی و رهبر واقعی اتحادیه نوپدید قبیلههای ترکمانی شیعه بود. غیر از صوفیه روملو که از طوایف مختلف ترکمان نواحی آناتولی تشکیل میشد، سایر قبیلههای این اتحادیه عبارت بودند از طوایف استاجلو، تکلو، موصلو، افشار، قاجار، بیات، بهارلو و شیخاوند. البته طوایف و عشایر کوچک و بزرگ دیگری هم به آنها پیوسته بودند که تعدادی از طوایف تاجیک از کرد و طالشی و جز آنها در این شمار در میآمد و اتحادیه قزلباش را تقریباً" شامل سی طایفه یا قبیله میساخت. شیخ حیدر در نظر تمام افراد و سرکردگان این طوایف، مرشد کامل، مظهر ولایت و تجسم الوهیت تلقی میشد و تمام آنها او را مرشد و پیر و حافظ جان خویش میشمردند و برای خروج دین و ظهور دین حق، در موکب او از هیچ گونه جانسپاری و جانبازی و فداکاری دریغ نمیکردند.
رشادتهای شیخ حیدر و خیانت نزدیکان[%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4] شیخ هنگامی که بیست و چهار سال یا اندکی کمتر داشت، توانست اسباب خروج دین حق را با اقدام به غزوه کفار چرکس دنبال کند. از این لشکرکشی غنایم بسیار و تعداد زیادی اسیر به اردبیل آورد. چهار سال بعد با تجهیزات کاملتر در همان نواحی دست به یک لشکرکشی دیگر زد که آوازه شجاعت او را در بین مسلمین آن نواحی همه جا نشر کرد و بر تعداد مریدان و سپاهیانش هم افزود. لشکرکشی دیگرش حملهای انتقامجویانه به ولایت شیروان بود که از آغاز همواره طالب فرصتی برای دست زدن به آن بود، چرا که از آغاز کار همواره مترصد مجالس بود تا انتقام خون پدر را از فرخ یسار شیروانشاه بازستاند.
فرخ یسار که پدر زن یعقوب آق قویونلو بود، برای دفع این حمله از او یاری خواست. یعقوب هم که برادر زن شیخ حیدر و پسر دایی او بود، چون فتوحات و غزوات شیخ زاده را با نظر ترس و دلنگرانی میدید، بر خلاف آنچه شیخ زاده انتظار داشت بر ضد او برای کمک به شیروانشاه لشکر فرستاد. در کشمکشهایی که بین دو طرف روی داد، شماخی به دست قزلباش عرضه غارت گشت وقلعه گلستان - که بعدها محل انعقاد عهد نامه شوم بین قاجار و سپاه روس گشت - که در این ایام فرخ یسار به آنجا پناه برده بود محاصره شد. اما در یک نبرد سرنوشت ساز که بین سپاه قزلباش با قوای متحد شیروانشاه و آق قویونلو رخ داد، شیخ حیدر کشته شد (۸۶۷ خورشیدی برابر ۸۹۳ قمری). سر بریده او را، فرمانده قواییعقوب بیگ به تبریز آورد و به امر شاه در شهر به دار آویخت. فرزندان خردسال او به نام سلطان علی، ابراهیم میرزا و اسماعیل میرزا هم، با مادرشان که خواهر یعقوب بیگ بود، به امر او به قلعه استخر فارس تبعید شدند که برای مدتی طولانی در آنجا ماندند.
پس از مرگ حیدر، پسرش سلطانعلیمیرزا رهبری طریقت صفویه را عهدهدار شد، اما یعقوب آققویونلو او و خانوادهاش را به مدت چهار سال و نیم زندانی کرد تا آن که به دست رستممیرزا حاکم آذربایجان در رقابت با شاهزادگان آققویونلو و بایسنقر تیموری از زندان رهایی یافتند و وارد اردبیل شدند، اما سلطان علی بزودی در جنگ با نیروهای حاکم اردبیل کشته شد و مریدان صفوی بازماندگان صفوی را نجات دادند و در اردبیل مخفی کردند. با دعوت کارکیا میرزا علی حاکم لاهیجان که به خاندان شیخ صفی ارادت داشت آنان به مدت پنج سال در لاهیجان اقامت کردند (خواندمیر، 1353، ج4، صص 441-440؛ روملو، 1367، ج1، ص20). اسماعیل میرزا و همراهانش در سال (905 ق.، 1499م.) از لاهیجان به سمت اردبیل حرکت کردند، با پیوستن مریدان سوریه و آسیای صغیر و قزلباشان قبایل استاجلو، شاملو، روملو، تکلو، ذوالقدر، افشار، ورساق و قاجار به آنها (خواندمیر، 1353، ج4، صص 454-453) اسماعیل موفق شد تا شروانشاه را شکست دهد. سپس با پیروزی بر الوند حاکم آققویونلو، ظفرمندانه وارد تبریز شد و در تابستان سال (907 ق.، 1501م.) با اعلان رسمیت مذهب شیعه اثنیعشری تاجگذاری کرد (خواندمیر، 1353، ج4، صص 468-467).
Sheikh Haydar - 6th leader of the Safaviyya Sufi order and 1rst of the Shirvanshahs's Timeline
1460 |
1460
|
||
1487 |
July 17, 1487
|
Ardabīl, Ardabil, Iran (Iran, Islamic Republic of)
|
|
1488 |
1488
|
||
1488
Age 28
|
|||
???? | |||
???? | |||
???? |
Meshginshahr, Ardabil
|